مادرم درحرمت بین دعا گفت حسین
چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۰۳ ق.ظ
مادرم در حرمت بین دعا گفت حسین
پدرم وقت زیارت بخدا گفت حسین
.
یک نفر در پس دیوار بقیع گفت حسن
دیگری درحرم کرب و بلا گفت حسین
.
تربتت گرد شفا و تو طبیب جانها
شاه هستی و ببین بازگدا گفت حسین
.
نوکری که به دلش داغ زیارت ماند و
نا امید ازهمه و ازهمه جاگفت حسین
.
نوکری که به غم عشق تو بیمار شد و بین آن روضه به امیدشفا گفت حسین
.
و نمازش که به یاد حرمت میشکند
چون به هررکعت خودجای خدا گفت حسین
.
نوکری که سرخود را زغمت بشکسته
نوکری که وسط هروله ها گفت حسین
.
و همان کس که دگربار سفر را بسته
با تعجب پدرش گفت کجا گفت حسین
.
صحن سقا،حرم عشق، دم شش گوشه زیرآن قبه و درشور و نوا گفت حسین
.
و همان کس که کنارحرمت جان داد و
و همان تک نفس خاتمه راگفت حسین .
و شب اول قبرش که رسید اربابش
نوکرایستاد و به اوگفت شما؟گفت حسین
شاعر:جباری
27/4/93
۹۳/۱۰/۱۷